داستان حضرت ابراهیم ( ع )

متن مرتبط با «برایم» در سایت داستان حضرت ابراهیم ( ع ) نوشته شده است

کلاونگا وطن باشی برایم

  • بسمۀ تعالی**********کلاونگا وطن باشی برایم*******************کلاونگا وطن باشی برایم****محلّ همّ و غم باشی برایمتوئی اوّل قدمگاهم به دنیا****تورامن دوست دارم تا به فردابه فردائی که من رازنده بینی****تورا من،شکردارم،یاحبیبیدر آنجا پا نهادم اوّلین بار****و اعضایم به هر یک آمده کارزَدم هردست وپائی را ازاوّل****و یا من گریه کردم، گه مبدّلبه خندیدن رسیدآن گریه هایم****مرا آب دهن، تر شانه هایمهوا هم آسمان را در تو دیدم****صدا از دیگران را هم شنیدمبه گرماو ز سرما گشته احساس****که هرحسِّ دگر،آمد به عبّاسهمی دیدم پدر مادر به اطراف****عمو و عمّه را دیدم به اکنافبرادر در کنارم بوده هر آن****مرا بوسیده بود، هر دم به آسانز مادر خورده ام شیری پیاپی****نوازش های او بوده است تا کی پدر هر همّ و غمّش بوده بر من****فراهم آوَرد، بر جسم و بر تننباشد کمّ و کاستی را به خانه****نگیرم من به هر چیزی بهانهبه لطف ازحقّ، وسایل بوده عالی****مرتّب بوده است ازفرش وقالیبه آرامی شناختم دور و بر را****مرا حسّ شد، به دست و پا و سر راکمی را، گریه کردم، با توانم****زیادی را به خندیدن، ز جانمبه تدریج آمده دنیایِ دیگر**** به گفتن شد مرا تکرار مادرمرا مادر بزرگم بوده زنده ****چه نیکو بوده او با مهر و خندهنه برمن بلکه مهرش بوده وافر****محبّت بوده از او نه ظاهرعزیز و کاردان بود او، به هر چیز****هنر در او نمایان بوده لبریزبه کدبانو صدایش می نمودند****بر او در آشپزی، غوغا نمودنددگر مادر بزرگم در الیکا****چه شمشادی، که او داشت قدِّ رعنادوچشمانش همیشه رو به دربود****که او در انتظار این پسر بودپسر عمّی مرا بوده به خانه****پدر از من، بر او هم بوده سایهمرا جان بوده او، اندر دو پیکر**** صمیمی بوده با من ، چون برادرمرا دائی در, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها