همسرا با تو به نجوا آمدم ( سوگ همسر 257 )

ساخت وبلاگ

بسمۀ تعالی

*********

همسرا'>همسرا با تو به نجوا آمدم ( سوگ همسر 257 )

***************************************

همسرا با تو به نجوا آمدم از الف آغاز و تا یا آمدم

هر چه را گفتم تورابا شوربود وصف حالت بوده، آنجا آمدم

بوده ام همراه و همره بوده ای لحظه ها را با تو، آنگاه آمدم

از الف دیدم تو راهر اُنس بود حسن اخلاقت، سرا پا آمدم

بوده از اخلاص و از روی ادب هر چه را اندر بزنگاه آمدم

بای برنا بوده ای در هر زمان من جوانی را به همراه آمدم

پایه بودی تا مرا در پلّکان رفته ای بالا و بالا آمدم

هر توانی را که در خود داشتی وز توانت تا بدانی آمدم

دست من را بسته ای با یک گره برده ای با خود هویدا آمدم

تا ثریّا برده ای اخلاص را من به همراهت کجا ها آمدم

جان خود را وقف من کردی چرا زاین سبب هر جا و هر جا آمدم

جان من مقدار کم دارد تو را من تو را ممنون با پا آمدم

پس چرا خود را فدایم کرده ای من چه دارم جان به اهدا آمدم

هر حلالی را نمودی احترام مطمئن بودی سرا پا آمدم

هر حرامی را ز خود بنموده دور شأن و عزّت هر دو را ها آمدم

خرّمی کردی به عمری نزد من من تو را حرمت پری وا آمدم

دل مرا محکم نمودی در فراز وز نشیبش هر چه دلخواه آمدم

ذلّت از دنیا و عقبی دور شد محنت از هجر تو را نا آمدم

رحم کردی بر صغیر و هم کبیر راحت دنیا فرا جا آمدم

زحمتی چندان کشیدی بی دریغ مرحبا هم حبّذا را آمدم

سر سُروری دل نشوری داشتی گرم معشوقت به اسماء آمدم

هر کدامین را شمردم پنج تن اوّل و آخر به امضاء آمدم

شورشوقی را به سر بودت مدام با علی همرا زهرا آمدم

صورتی با سیرتی نزدیک هم ظاهر و باطن به یکجا آمدم

ضرب سیلی خورده زهرا ازعمر گریه هایت را به همراه آمدم

خود طلب کری ززینب اجرومزد من از او خواهم به اشفا آمدم

از نگاهت ظلم کین منفور بود نفرت حق ّ را به پیدا آمدم

عیش و شادی بوده اند در زندگی غلّ و غش را کی به والا آمدم

فضل و دانش از تو بر ترویج بود در حمایت دین را پا آمدم

قلب گرمت بهر شادی می طپید آشنا بودی تماشا آمدم

گر کرم کردی به هر جا شد نشان من از آنجا بهر ایفا آمدم

گرگیان هم کی به جرآت آمدند با شتابی بر مُداوا آمدم

لافِ دوستی گر زند کس در جهان من بدین خصلت به دنیا آمدم

بر مرامت بر کلامت شد قسم دین و دنیا را به اشباه آمدم

هر نمک خوردی تو را اندازه بود قدر آن را بهر اجرا آمدم

در ولایت اعتقادت بوده چند بهر تشویقت به آنجا آمدم

هر کجا رفتی تو را بود اذن من من به استقبال هر جا آمدم

همّتت عالی ّ و کارت مستدام بهر تضمینت سرا پا آمدم

یک تنه صد مرد میدان بوده ای صد دلیری را به یکجا آمدم

از الف گفتم به وصفت تا به یا بهر پوزش من به روءیا آمدم

چون که فهمت بوده بالاتر ز کس من به خجلت بهر انشا آمدم

خواستم از هر دری گویم سخن حیف و صد حیفی الفبا آمدم

فرصتی دیگر اگر آید به پیش قصّه ات را من گوارا آمدم

هر کجا بودی مُدارا کرده ای از برایت هر مزایا آمدم

من به شکرت هرزمان وهرمکان روح شادت را به اعلا آمدم

روز و شب را در تکاپو بوده ام بر قدومت دست و پا را آمدم

تا کنم شکری خدا را نو به نو جان فدایت گر چه بینا آمدم

سابعا از آنچه گفتی در بیان گر کم است آن را بلندا آمدم

******************************************************************

روز شنبه به تاریخ سی ام مهرماه 1401

//*******************************//

داستان حضرت ابراهیم ( ع )...
ما را در سایت داستان حضرت ابراهیم ( ع ) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kalaavangaa بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت: 0:30